احسان تو کلیسا نشسته بوده، یهو می بینه شیدایی میاد تو. می دوه می ره پشتِ یه مجسمه قایم می شه. شیدایی می شینه جلوی محراب و می گه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی... فقط ازت یه چیز دیگه می خوام... اون هم یه شوهر خوبه... یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! احسان از پشت مجسمه میاد بیرون می گه: عیسی هل نده! خودم می رم! خخخخخ
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت